تشیع در عربستان
حضور شیعه در عربستان، به قرن اول هجری، یعنی زمانی که شیعیان علی جانشین پیامبر توسط ابوبکر را رد کردند، باز می گردد. طبری در تاریخ خود تصریح دارد که نبی مکرم در «یوم الانذار»، سه موضوع مهم را مطرح و عشیره ی خود را به آن دعوت کرد که عبارت است از: توحید، نبوت و ولایت و جانشینی پس از پیامبر که غیر از علی بن ابی طالب(ع)، کسی در آن روز به پیامبر ایمان نیاورد و بزرگان قبیله ابوطالب را خطاب کرده، و ولایت و سرپرستی کودکش را به وی به تمسخر تبریک گفتند. از نظر قرآن نیز حضور شیعه به زمان خود پیامبر باز می گردد، چنان که طبری و آلوسی در تفاسیر خود، ذیل آیه هفتم سوره ی مبارکه «البینه»، با اشاره به شأن نزول آیه، علی(ع) و پیروان ایشان را مصداق این آیه معرفی کرده اند. جمعیت شیعیان در عربستان را منابع مختلف بین 10 تا 15 درصد جمعیت کل کشور، یعنی رقمی حدود دو میلیون نفر تخمین می زنند. طبق سرشماری حکومت سعودی در سال 2004 کل جمعیت عربستان 000/670/22 نفر است که از این رقم 302/529/16 نفر شهروند سعودی و بقیه خارجیان مقیم هستند. 10 تا 15 درصد جمعیت شیعه دوازده امامی هستند که اکثریت شیعیان عربستان را تشکیل می دهند. بیشتر این جمعیت در منطقه شرقیه زندگی کرده و در همانجا نیز مشغول به کارند. شرقیه استانی است که شیعیان به لحاظ جمعیتی، اکثریت غالب را تشکیل داده و از نظر اقتصادی بزرگ ترین منطقه نفتی با گسترده ترین تأسیسات پالایش نفت در عربستان است؛ در حالی که تعداد کمی از شیعیان در دمام، مرکز استان شرقیه و بزرگ ترین شهر این استان ساکن هستند، اکثر قریب به اتفاق آنها در شهرها و روستاهای بین دو واحه بزرگ قطیف و الاحساء زندگی می کنند. الاحساء دو شهر بزرگ به نام های هفوف و مبرز دارد که علاوه بر سنی ها، شیعیان نیز در آنها سکونت دارند. گروه قابل ملاحظه ای از شیعیان اسماعیلی (حدود صدهزار نفر) نیز در استان نجران و حومه آن (در منطقه مرزی نزدیک به یمن)ساکن اند. شیعیان دوازده امامی علاوه بر استان شرقیه در مدینه و وادی فاطمه دارای جمعیت های بزرگی هستند و در جده و ریاض نیز گروه های کوچکی تشکیل داده اند. زیدی ها نیز به عنوان شاخه ای شیعی، در شهرهای جنوبی نجران، جده، ینبوع و عصیر سکونت دارند وابستگی شان بیشتر به زیدی های یمنی است. علاوه بر سه گروه شیعی مذکور، شیعیان بسیاری هستند که به دلیل شرایط بد مذهبی در شهرهای سنی نشین در تقیه زندگی می کنند و از بروز مذهب خود اجتناب می ورزند.
شیعیان از قرن چهاردهم تا اوایل قرن بیستم میلادی، در شبه جزیره ی عربستان، تحت تسلط مداوم نیروهای خارجی قرار داشتند. به استثنای حدود 70 تا 80 سال زمان حضور پرتغالی ها در قرن شانزدهم. بقیه ی این مدت شیعیان تحت قیادت سنی های خارجی، از جمله دولت عثمانی قرار داشتند. علیرغم این شرایط، شیعیان مقام های عالی روحانی را در اختیار داشتند و تا به قدرت رسیدن سعودی ها، موسسات مهم دینی آنها از جمله مساجد و حسینیه ها همچنان زنده و فعال بود. شیعیان تا آن زمان، آشکارا مراسم عبادی خود را برگزار می کردند و در حوزه های علمیه محلی، به فراگیری علوم دینی می پرداختند. این پویایی تا دهه ی 40 میلادی قرن گذشته به اندازه ای بود که قطیف را نجف کوچک می خواندند.
در سال 1913، آل سعود منطقه شرقیه را فتح کرد و کنترل آن را از حاکمان عثمانی منتزع ساخت و بعدها آن را در آنچه پادشاهی عربستان سعودی خواند، ادغام کرد. جنگجویان عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود که اخوان نامیده می شدند، دارای احساسات مذهبی شدید ضدشیعی بودند و جهاد علیه شیعیان، محور اصلی عقاید آنها را تشکیل می داد. اخوان فشار زیادی بر آل سعود وارد کردند تا شیعیان را به زور به کیش وهابی درآورد یا آنها را به قتل رساند. در پاسخ به این فشار، عبدالعزیز مبلغ های مذهبی وهابی را به منطقه شرقیه فرستاد؛ اما از تغییر دادن مذهب شیعیان با استفاده از زور خودداری کرد. زمانی که او در سال 1926 درخواست اخوان را رد کرد، آنها شورش کردند که در نهایت آل سعود، آنها را سرکوب کرد. با این همه اخوان بار دیگر دیدگاه خود را به کرسی نشاندند و تعداد زیادی از شیعیان را به قتل رساندند.
با تأسیس پادشاهی سعودی در سال 1932 میلادی، سرکوب و به حاشیه راندن شیعیان، رنگی دولتی به خود گرفت و به سیاست رسمی رژیم تبدیل گردید. رژیم سعودی به طور همزمان، ابزارهای مختلفی را برای آرام کردن و به حاشیه راندن اقلیت شیعه به کار گرفت که مهاجرت هزاران مهاجر سنی و تاجر از نجد و قصیم به منطقه ی شرقیه، ساخت شهرها و مراکز تجاری جدید سنی نشین، به زوال کشاندن شبکه های کشاورزی و تجاری قدیمی وابسته به شیعیان، عدم معامله با تجار شیعه و تمایل به همکاری هرچه بیشتر با مرکز و غرب عربستان، مصادره ی باغ های نخل داران شیعه و منابع و محصولات آنها توسط رژیم از جمله این ابزارها بود. همزمان حاکمان سعودی و ناظران محلی، از انجام شعایر و مراسم مذهبی شیعیان به شدت جلوگیری می کردند و محدودیت های فراوانی را در زمینه اعلام عمومی برای نماز و دعا، چاپ انتشار متون دینی، ساخت مساجد و حسینیه و زیارت مراقد ائمه اعمال می کردند و شیعیانی را که در مراسم مذهبی مانند عاشورا شرکت می کردند، تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار می دادند. نتیجه این اقدامات این بود که بنیانگذاری عربستان سعودی و تسریع شکل گیری دولت در این کشور، تضعیف جدید و شدید نهادهای شیعی را به دنبال آورد.
با تأسیس پادشاهی سعودی و اقدامات آن علیه شیعیان، عملاً جایگاه اجتماعی – اقتصادی خود را از دست دادند و تحت فشارهای شدید قرار گرفتند. در این شرایط، دیگر آنها در پست های مدیریتی جایی نداشتند و در گارد ملی و پلیس نیز اصلاً به کار گرفته نمی شدند؛ اما تحمل این شرایط سبب نشد تا آنها به مقاومت علنی در برابر رژیم سعودی برخیزند و خواستار تغییر وضعیتشان شوند. روحانیون شیعه در این دوره، سیاست سکوت و مدارا را سرلوحه ی کارهای خود قرار دادند و با این شیوه توانستند، از تشدید وضعیت علیه خود جلوگیری کنند. فعالان جامعه شیعی نیز هیچ یک قویاً از آزادی بیشتر دم نزده و به جای آن نمایندگان مهمی در فواصل معین و با آرامی برای رهایی از افراطی ترین اشکال تبعیض به رژیم سعودی ارائه کردند.
اما بالا گرفتن انقلاب در ایران و رهنمودهای امام(ره) موجب تبلور ساختار و رهبری سیاسی شیعیان در عربستان سعودی شد و آنها با نفوذ معنوی امام و آگاهی از حقوق خود، رفته رفته از دوره ی خمود و بی تفاوتی بیرون آمدند و بر فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود افزودند. نیروی الهام بخش انقلاب موجب شد تا شیعیان عربستان، خواست حقوق و آزادی های گسترده تر مذهبی جوانه بزند و تحت این شرایط، نسل جدیدی از رهبران شیعه به وجود آید که در آینده، منشأ تحولات گسترده شوند. این نسل از رهبران شیعه از قطیف و الاحساء ، تحصیلات خود را در نجف گذراندند؛ جایی که به تدریج سیاست سکوت و مدارای خود را به کناری نهاد. اما پس از اقدام حکومت بعثی در سال 1973 علیه آنها به جرم جاسوسی برای سعودی، تعدادی از آنها به قم آمدند و به ادامه تحصیلات خود در این شهر پرداختند که حسین صفار، شخصیت برجسته ی سیاسی شیعه عربستان یکی از آنها بود.
صفار و همکارانش در سال 1974 به کویت مهاجرت کردند؛ جایی که با کمک آیت الله محمد الحسینی الشیرازی و خواهرزاده اش محمدتقی المدرسی، حوزه ی علمیه ای را تأسیس کردند. علاوه بر صفار، تنی چند از دیگر طلاب هسته شبکه سیاسی شیعه عربستان سعودی معاصر نیز مدتی را در کویت گذراندند. این گروه شامل توفیق الصیف و برادرش، فوزی الصیف و محمود الصیف (از تاروت)، یوسف سلمان المهدی (از صفوا)، حسین مکی الخویلدی (از صفوا) و موسی ابوخمسین و برادرش حسین ابوخمسین (از الاحساء ) می شدند. حوزه ی علمیه کویت توانست، در این مدت پیروانی از عراق و بحرین را نیز به خود جذب کند.
دستاورد اقامت صفار در کویت و آشنایی با تجارب دیگر گروه های مقاومت شیعی، نظیر حزب الدعوه ی عراق، تأسیس شبکه های سیاسی – مذهبی بود که تا به امروز بر سیاست شیعیان عربستان سعودی حاکم بوده اند. شاگردان و طلاب در کویت هر از چندی به عربستان بازگشته و جنبش زیرزمینی اصلاح شیعه (حرکت الاصلاح) را در دهه ی 70 پایه گذاری کردند. آنها نوارهای کاست توزیع، مراسم نماز جمعه را برگزار و متون سخنرانی مربوط به تفکر سیاسی شیعه را پخش می کردند.
در سال 1977، صفار و همراهان او به قطیف بازگشتند؛ جایی که از یک سو دعاوی آنها، مقامات سیاسی و مذهبی را و از سوی دیگر فراخوانی آنها راه و روش فعالیت های سیاسی روحانیون مداراپیشه را به چالش طلبید. با پیروزی انقلاب و افزایش انتقادات از خاندان سعود، صفار و یارانش اهمیت و برجستگی بیشتری یافتند و شیعه سیاسی به یک نیروی قوی که کنترل کمی بر آن اعمال می شد، تبدیل گردید. صفار و همراهانش با تأثیر گرفتن از انقلاب اسلامی ایران، خلاء داخلی تعداد زیادی از جوانان شیعه را نیرو بخشیده، آنها را به حمایت از دادن پیامی که مستقیماً رژیم را به چالش می طلبید، ترغیب کردند. آنها شکایت و تظلمات مذهبی شیعه و جامعه شیعی را مطرح و در نهایت در سال 1979، مهم ترین نافرمانی عمومی مدنی قرن شیعیان عربستان را به راه انداختند.
مطالبات شیعیان عربستان در آن زمان، به حق برگزاری مراسم مذهبی، پایان بخشیدن به تبعیض، سهم بیشتر از درآمدهای نفت، فرصت های شغلی و مدرن سازی شهرها و جوامع شیعه و همچنین مخالفت شدید با اتحاد ریاض – واشنگتن و حضور امریکا در منطقه محدود می شد و براندازی آل سعود را در بر نمی گرفت. خشم عمومی در نوامبر 1979 راه را برای اعتراض گسترده هموار ساخت و هزاران شیعه به مقابله با تحریم حکومت برخاسته و برای بزرگداشت عاشورا به خیابان ها آمدند. گارد ملی به این مبارزه طلبی به شدت پاسخ داد و طی چند روز بیش از 20 نفر از شیعیان را به شهادت رساند. سیاست سختگیران رژیم پس از قیام نوامبر 1979 موجب دستگیری و تبعید صدها نفر شد و صفار نیز پس از آنکه در سوریه ساکن شد، به ایران پناهنده گردید. بسیاری از افرادی که در این دوره دستگیر و شکنجه یا تبعید شدند، در حال حاضر نقشی محوری در صحنه سیاست جامعه شیعی عربستان دارند. از جمله این افراد می توان به شیخ انصار، جعفر الشایب (عضو شورای شهر قطیف)، توفیق السیف (ساکن لندن و نویسنده روزنامه عکاظ)، عیسی التریل (عضو شورای شهر قطیف) و صادق الجبران (فعال سیاسی در منطقه الاحساء ) اشاره کرد.
مشارکت گسترده در اعتراض 1979 انعکاسی از ترکیب یک پیام عمومی و سازمان های سیاسی جدید شیعی بود. چند ماه پیش از این اعتراض، صفار «حرکت اصلاح شیعی» را به عنوان سازمان انقلاب اسلامی در شبه جزیره ی عربستان مجدداً نامگذاری کرده بود و با پخش پرچم هایی به نشانه ی نارضایتی عمومی از شرایط موجود، به رژیم سعودی و دولت امریکا اخطار و هشدار داده بود تا مطالبات شیعیان را برآورده سازند. اعتراض 1979 عملاً ماهیت سیاسی شیعیان عربستان را متحول ساخت و آنها را از یک دوره بی تفاوتی یا سکوت هوشمندانه ( به گفته برخی فعالان شیعی عربستان)، به مرحله ی جدیدش مشتمل بر اعتراض و واکنش فعالانه و آشکار به اقدامات رژیم منتقل کرد.
این مرحله کمتر از یک دهه دوام یافت و از اواخر دهه 1980 میلادی رهبران تبعیدی شیعه تاکتیک های خود را تغییر دادند. آنها به تدریج از پیام ها و تاکتیک های تهاجمی دست برداشته، به این نتیجه رسیدند که با واقعیات موجود، نمی توانند به یک انقلاب اسلامی موفق دست یابند. در عوض آنها به تدریج تغییر مسیر داده و رویکردی دو وجهی را برگزیدند که براساس آن تظلمات و مطالبات خود را عنوان می کردند و هم به دنبال بهبود روابط با رژیمی بودند که بر مشروعیت آن صحه گذاشته بودند. این سیاست موجب شد تا سرانجام حکومت سعودی که از درگیری با شیعیان واهمه داشت، به آنان پاسخ مثبت و متناسب داد. در سال 1993 ملک فهد ،چهار رهبر شیعه و حامیان الصفار (جعفر الشایب، صادق الجبران، عیسی المزیل و توفیق الصیف) را برای بحث و بررسی مطالباتشان به جده دعوت کرد. شیعیان پس از این جلسه، در ازای پایان دادن به مخالفت فعال از خارج، توانستند تا زندانیان سیاسی خود را که از دهه 80 در حبس بودند، آزاد کنند و صدها تبعیدی نیز اجازه یافتند به کشور بازگردند. گذرنامه های آنها را اعاده و حق مسافرت به آنان بازگردانده شد. رژیم سعودی همچنین به ارگان های دولتی دستور داد تا اعمال تبعیض آمیز را محدود و متون درسی مدارس را اصلاح کند و رذایل ها را که به شیعه نسبت داده شده بود، حذف کنند. اگرچه این توافق نتایج متعددی را در پی داشت؛ اما تمام مطالبات شیعیان را محقق نساخت و بار دیگر به شکل گیری گروه ها و جریان های مبارزه جویانه و کم رنگ تر شدن تاکتیک سازش منجر گردید.